مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بــر در خـانــۀ آقــا بـه تـمـنــای کـریـم صف کشیدند شب و روز گداهای کریم من به جـز خـیـر نـدیدم ز کرمخانۀ او بـنـدهام بـنـدۀ شـرمـنـدۀ مــولای کـریـم ما هـمه سـائـل دسـتـان کـریـم حـسـنـیم چشم داریم به احسان و به اهدای کریم آفــتــاب کــرم دوسـت بـه او مـیتـابـد غـرق انـوار الـهـی شده دنـیـای کـریـم جز حسن نیست کریمی که زبانزد باشد ما نـدیـدیم در این دایـره هـمتـای کـریم این قـبـیـله به خدا عادت احـسان دارند نیست غیر از کرم وجود سجایای کریم نفـر چـارم اصـحـاب کـسـا اوست ولی لـقـب او شـده بـیـن هــمـه آقـای کـریـم نکـشد منت حـاتـم که کـنـد فـخر بر او هرکه دارد به کفش گوهر دریای کریم اُف بر آن زن که پس از دیدن آثار کرم زهر غم ریخت به جان ودل دانای کریم گفت بر همسر خود زود برو، قـاتل او مات و مبهوت شد از صبر وشکیبای کریم شکرلله که «وفایی» به کرمخانۀ دوست متبـرک شده شعر تو به امضای کـریم |